باخترخراسان: خراسان غربی

پایگاه اطلاع‌رسانی خراسان غربی

باخترخراسان: خراسان غربی

پایگاه اطلاع‌رسانی خراسان غربی

نیشابور؛ گرانیگاه تاریخ و کانون فرهنگ خراسان غربی

با بازبینی متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، ولایت کهن خراسان ایران‌زمین را سرزمینی می‌یابیم پهناور، که در جغرافیای سیاسی امروز، کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان، آن را در میان گرفته‌اند. این خراسان بزرگ، به چهار بخش بزرگ تقسیم می‌شده که هر یک از این بخش‌ها را «ربع» می‌نامیده‌اند. هر یک از این ربع‌ها به نام یکی از چهار شهر بزرگ خراسان، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ نامیده می‌شد. از عمده‌ترین آبادی‌های ربع نیشابور، که در برگیرنده استان‌های خراسان کنونی کشورمان است می‌توان به ترشیز، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، خبوشان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاه، رخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا، ابیورد، قهستان، جنومد و ... اشاره نمود. 

با نگاهی به نقشه‌های جغرافیایی امروز و مطابقت نقاط گفته شده با نقاط و شهرهای امروزی، گستردگی ربع نیشابور، نمودی عینی‌تر می‌یابد. این، «ربع نیشابور» است، «ربع غربی خراسان کهن» یا «خراسان بزرگ غربی». در زبان فارسی باستان و فارسی دری، «خراسان» به معنای مشرق و «خاوران» به معنای مغرب است پس از این نگاه؛ نیشابور، «خاورانِ خراسان کهن» و «خراسان بزرگ غربی» است. از دیگر نگاه؛ شهر نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که در قلمرو ایران امروز، باقی مانده است. نیشابور، در کنار بلخ و مرو و هرات، یکی از چهار استوانه خراسان کهن، «گرانیگاه و بنیاد هویت خراسان»، «نماد تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ» و پاره‌ای ارجمند از جغرافیای شرق کشورمان است؛ پس، «نیشابور» را «خاوران خراسان بزرگ کهن» (در معنای غرب خراسان بزرگ) و «استان نیشابور» را «استان خراسان غربی» ایران عزیزمان می‌شناسیم. 

در این مقاله، به بازکاوی مفهوم «خاور» و «خاوران» در زبان پارسی و شناخت جایگاه نیشابور در جغرافیا، تاریخ و فرهنگ خاوران خراسان (خراسان غربی) و پیشنهاد تاسیس «استان خراسان غربی» در غرب استان خراسان رضوی (جبهه غربی بام خراسان؛ رشته‌کوه بینالود) به مرکزیت نیشابور (که گرانیگاه هویت تاریخی و فرهنگی خراسان بزرگ غربی است) می‌پردازیم. 

خاور امروز، خاور پهلوی، خاور دری

«خاوران»، واژه‌ای است سامان یافته از دو پاره، «خاور» + «ان» نسبت مکانی. در کاوشی در فرهنگ‌های زبان فارسی معیار، «خاور» را در برابر «باختر» می‌یابیم. «خاور» و «باختر»، هر چند که در زبان فارسی امروز، به ترتیب به معنی «شرق» و «غرب»، به کار می‌روند اما در فارسی قبل از اسلام، یعنی در زبان پهلوی، مشرق را «خوراسان» [Xorāsān] = خراسان، و مغرب را «خوربران» [Xwarbaran] = خاوران گفته‌اند و «اپاختر» [Apāxtar] = باختر به معنی شمال، در مقابل «نیمروز» [Nēmŏz] به معنی جنوب، قرار می‌گرفته است.

پس در زبان پهلوی، «خاوران» به معنی «مغرب» است و «خراسان»، به معنی «مشرق». «خاور»، که «خاوران» برگرفته از این واژه است، در متون قدیم (فارسی دری)، دارای مفهومی در هم تنیده است بدین گونه که، به تناسب گفتار، می‌توانسته‌ به هر یک از دو معنی «مغرب» یا «مشرق»، به کار گرفته شود. در «فرهنگ رشیدی» تالیف ملاعبدالرشید تتوی، از مدخل «خاور» به «باختر» ارجاع داده است و در مدخل «باختر»، چنین آمده است: «باختر: مشرق و خاور، مغرب. چنانکه از اکثر اشعار متقدمین، معلوم می‌شود؛ فردوسی می‌گوید: «چو مهر آورد سوی خاور گریغ/ هم از باختر بر زند باز تیغ». و گاهی، عکس این نیز استعمال کنند، انوری گوید: «در زخاک خاوران، چون ذره مجهول آمده/گشته امروز اندر او چو آفتاب خاوری». و تحقیق، آنست که باختر مخفف «با اَختَر»ست، و اختر؛ ماه و آفتاب، هر دو را گویند. پس باختر، مشرق و مغرب را توان گفت. و همچنین خاور، مخفف «خارور»ست. و خار، ماه و آفتاب باشد. پس خاور نیز مشرق و مغرب را توان گفت و از این جهت، قدما در هر دو معنی، هر دو لفظ را استعمال کرده‌اند، لیکن، «خار»، مرادف «خور» بیشتر آمده، از این جهت، به معنی مشرق، استعمال کنند.»

کاربرد خاوران در معنای مشرق یا مغرب

چنانکه گفته شد؛ دو معنای عمده را برای واژه «خاوران» می‌توان بازیابی نمود؛ «مشرق» و «مغرب». «خاوران»، بر گرفته از واژه «خاور» است که با افزوده شدن پسوند «ان» نسبت مکان، افزون بر معانی واژه خاور، مفاهمیی همچون «خاورزمین» و «سرزمین‌های واقع در سمت خاور» نیز از آن برداشت می‌شود. برای «خاور»، به معنی «غرب»، «مغرب» و «سمتی که آفتاب در آن، غروب می‌کند» شواهد فراوانی، در متون فارسی قدیم می‌توان بازیافت؛ چنانکه رودکی می‌گوید: «مهر دیدم بامدادن چون بتافت/از خراسان سوی خاور می‌شتافت»، یا فردوسی که می‌گوید: «چو از مشرق او سوی خاور کشید/ ز مشرق شب تیره سر برکشید» و همچنین در سخن نظامی: «سپیده چو بر زد سر از باختر/ سیاهی به خاور فرو برد سر» و اسدی توسی: «با شادی و جام دمادم نبید/ همی خورد تا خور به خاور رسید» و ...

«خاور» به معنی «شرق»، «مشرق» و «سمتی که در آن، آفتاب، طلوع می‌کند»، که گونه معنایی کاربرد رایج‌ این واژه در فارسی قدیم است و البته در زبان فارسی معیار زمان ما هم، عموماً کسی «خاور» را «مغرب» نمی‌داند. در اینجا برای بازنمایاندن معنی «خاور» در متون قدیم، نمونه‌های آورده می‌شود. فردوسی می‌گوید: «ز خاور، چو خورشید بنمود تاج/گل زرد شد بر زمین رنگ ساج»، « خداوند آن شهر، نیکوتر است/ تو گویی فروزنده خاور است». خاقانی: «آفتاب از دامن خاور بزاد/ کو مهی کآفتاب چاکر اوست». ناصر خسرو: «چون نیست حال ایشان یکسان و یکنهاد/ گاهی بسوی مغرب و گاهی به خاورند» و .... «خاوران» نیز، در عرف و تداول رایج زبان فارسی، به معنای «مشرق» و «جای برآمدن آفتاب» است. چنانکه حکیم توس در شاهنامه، می‌گوید: «بخفت و چو خورشید، از خاوران / بـرآمــد بـه سـان رخ دلبــران»، نمونه امروزی‌، این‌ که در مصرع اول شعر سرود ملی کشور عزیزمان نیز آمده است: «سر زد از افق، مهر خاوران / فـروغ دیــده‌ی حـق‌باوران».

خاوران و خراسان

چنانکه پیش از این نیز آمد، در زبان پهلوی و در جا‌هایی در متون فارسی دری، «خاور» یا «خاوران» را به معنای «مغرب» آن، در برابر «خراسان» به معنای مشرق می‌بینیم: «مهر دیدم بامدادن چون بتافت/ از خراسان سوی خاور می‌شتافت» (رودکی). باری! «خراسان، مشرق است که در مقابل مغرب باشد»(برهان قاطع) و خراسان جای برآمدن خورشید است: خور (خورشید) + آس (طلوع کردن) + ان (پسوند نسبت مکانی). و فخر گرگانی، این معنا را چه زیبا به رشته سخن درآورده است:

خوشا جایا بر و بوم خراسان

در و باش و جهان را می‌خور آسان

زبان پهلوی، هر کو شناسد

خراسان آن بود کز وی خور آسد

خور آسد پهلوی باشد: خور آید

عراق و پارس را خور زو برآید

خوراسان را بود معنی خورآیان

کجا از وی خور آید سوی ایران

چه خوش نامست و چه خوش آب و خاکست

زمین و آب خاکش هر سه پاکست

پس، در نگاه معناشناسانه، «خراسان» در نقش «مشرق» و «جای برآمدن آفتاب» است و همچنین نام ولایت پهناور بوم‌ ایران‌زمین و ایالت شرقی قلمرو ایران، نیز «خراسان» است.

مرکز خاوران خراسان بزرگ و خراسان بزرگ غربی

با بازبینی متون تاریخی و جغرافیای تاریخی، ولایت کهن خراسان ایران‌زمین را سرزمینی می‌یابیم پهناور، که در جغرافیای سیاسی امروز، کشورهای ایران، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان، آن را در میان گرفته‌اند. این خراسان بزرگ، به چهار بخش بزرگ تقسیم می‌شده که هر یک از این بخش‌ها را «ربع» می‌نامیده‌اند. هر یک از این ربع‌ها به نام یکی از چهار شهر بزرگ خراسان، یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ نامیده می‌شد. از عمده‌ترین آبادی‌های ربع نیشابور، که در برگیرنده استان‌های خراسان کنونی کشورمان است می‌توان به ترشیز، بیهق، جوین، جاجرم، اسفراین، خبوشان، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاه، رخ، زوزن، بوزجان، طوس، نسا، ابیورد، قهستان، جنومد و ... اشاره نمود. یعقوبی، در کتاب مهم جغرافیایی «البلدان»، حدود این دیار را چنین توصیف می‌نماید: «نیشابور، ولایتی است وسیع، با نواحی بسیار، که از آن جمله است طبسین و قوهستان و نسا و ابیورد و ابرشهر و جام و باخرز و طوس ... و زُوْزَن و اسفراین ...». با نگاهی به نقشه‌های جغرافیایی امروز و مطابقت نقاط گفته شده با نقاط و شهرهای امروزی، گستردگی ربع نیشابور، نمودی عینی‌تر می‌یابد. این، ربع نیشابور است، ربع غربی خراسان کهن یا خراسان غربی بزرگ. چنانکه پیش‌تر گفته شد؛ در زبان فارسی باستان و فارسی دری، «خراسان» به معنای مشرق و «خاوران» به معنای مغرب است پس از این نگاه؛ نیشابور، «خاورانِ خراسان کهن» و «خراسان بزرگ غربی» است.

نیشابور خراسان، شکوه فرهنگ و تاریخ خاوران ایران

از دیگر نگاه، این نیشابور، خود یک خاوران به معنی شرقی و سوی طلوع روشنی و گسترانیدن سپیده و روشنایی است زیرا در درازای تاریخ خود، همواره سرچشمه و سرآغاز بوده است. در دوران پیش از اسلام، نیشابور با نام نامور «ابرشهر» و «اپرنک‌شهر» و «اپارخشتر»، سرزمین خراسان را به دوران اشکانیان و پارت‌ها پیوند می‌دهد که پدیدآورندگان یکی از دوران‌های شکوه تمدن ایرانی‌اند. همچنین و در متون کهن ایرانی می‌خوانیم که آذر برزین مهر بر کنار آب سوور در بوم ابرشهر جای دارد و پس از آن، گشتاسب‌شاه، این آتش سپند بهرامی را بر کوه ریوند بوم نیشابور می‌نشاند و آن کوهستان، پشته گشتاسپان، نام می‌‌گیرد.

نیشابور، در دوران چیرگی تازیان بر ایرانیان، دارالاماره ابومسلم خراسانی و مرکز نخستین فعالیت‌های آزادیخواهانه و بیگانه‌ستیزانه خراسانیان می‌شود و چندی نمی‌گذرد که پایتخت نخستین حکومت ایرانی، به دست طاهریان در نیشابور، برپای می‌گردد. مدینة‌الرضای نیشابور، در سال 200 هجری، میزبان آبرومند و شکوه‌آفرین بزرگمردی معناپیشه است که امروز آرامگاه و بارگاه آن بزرگوار، منبع و منشاء نور و مهرورزی سرزمین خورشیدی خراسان، فخر خاوران و پایتخت معنوی ایران است. نیشابور، همچنین پایگاه پویا و بزرگ و شکوهمند علم، فرهنگ و تمدن اسلامی است، چنانکه نیشابور را در این دوره، با القابی همچون «امّ‌البلاد مسلمین»، «معدن الفضلاء و منبع العلماء»، «دارالعلم»، «چشم خراسان» و ... یاد می‌‌کنند.

عطاملک جوینی، نیشابور را چنین توصیف می‌کند: «اگر زمین را، نسبت به فلک توان داد، بلاد به مثابت نجوم آن گردد و نیشابور از میان کواکب، زهره زهرای آسمان باشد. و اگر تمثیل آن به نفس بشری رود، به حسب نفاست و عزت انسان، عین انسان تواند بود» و ابن‌حوقل در قرن چهارم هجری، درباره اقلیم، موقعیت تمدنی و ارتباطی نیشابور در خراسان، چنین می‌نگارد: «انّهُ لیس بخراسان مدینةٌ اَصحَّ هواءَ و افسحُ فضاء و اشدُّ عمارة و ادومُ تجارة و اکثر سابلة و اعظم قافلة من نیسابور» و اصطخری می‌گوید: «از بغداد، هیچ شهری در مشرق، بزرگتر و آبادانتر از ری نیست مگر نیشابور که عرصه آن فراختر است.» و ابن ابی طیّب که برخی، نشان آرامگاه او را به نام «پیر حاجات»، در ولایت بیهق قدیم یا سبزوار کنونی می‌دهند درباره نیشابور خراسان می‌سراید:

فلکُ الاَفاضِل ارضُ نیسابور

مَرسی الانامِ و لیس مَرسَی بور

دُعیت ابرشهر البلادِ لانّها

قطب و سائرها رسوم السور

گرانیگاه هویت فرهنگی خراسان بزرگ غربی

باری! خراسان، احیاگر زبان فارسی و خاستگاه سرآمدان و نخستین‌های عرفان، فلسفه، ادبیات و ... در حوزه فرهنگ و تمدن ایران است. خراسان، از دیرباز، دارای جایگاهی ویژه در علم، ادب و سیاست بوده و شمار دانشمندان، ادبا و سیاستمدارانی که از این سرزمین برخاسته‌اند و به فرهنگ ایرانی-اسلامی خدمت کرده‌اند، به حدّی گسترده است که تفحّص در احوال و آثار یکایک آنان، پژوهشی بس عظیم را می‌طلبد. چرا که هر یک از شهرهای عمده این ولایت، مهد نخبگانی بوده است که تالیفات برخی از آنان، به ده‌ها جلد می‌رسد. نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که در قلمرو ایران امروز، باقی مانده است. استاد عبدالحمید مولوی، در بازنمایی گوشه‌ای از ابعاد فرهنگی نیشابور چنین می‌گوید: «با مراجعه به تواریخ قرون اولیه‌ اسلام، هیچ شهری مانند نیشابور در بلاد اسلامی از شرق تا غرب، وجود نداشته و به کوتاهی سخن می‌توان گفت که اهمیت علمی نیشابور در ترویج دین اسلام و بسط علوم مختلفه‌ی آن، مانند نداشته است و چون نیشابور جزو خراسان است به عبارت دیگر می‌توان گفت که خراسان در ترویج دین اسلام و تالیف کتب دینی و پیشرفت علوم متداوله وقت، بر تمام ممالک اسلامی، تفوق داشته و علمدار نشر احادیث و احکام قرآن و بسط علوم دینی در روی زمین بوده است.»

و این نیشابور، مرکز غرب خراسان بزرگ، گرانیگاه تاریخ و هویت فرهنگی خراسان و تنها شهر عمده خراسان کهن است که امروز در مرزهای ایران بزرگ خودنمایی می‌کند. پس اگر به «خاوران» به معنای «مغرب» آن، نسبت به ولایت پهناور «خراسان» بنگریم؛ نیشابور را بخش غربی یا «خاوران خراسان کهن» و یا «خراسان بزرگ غربی»، و اگر «خاوران» را به معنای «مشرق» و «خاورزمین» آن در نظر آوریم؛ نیشابور را که در کنار بلخ و مرو و هرات، یکی از چهار استوانه خراسان کهن، «گرانیگاه و بنیاد هویت خراسان»، «نماد تاریخ و فرهنگ ایران بزرگ» و پاره‌ای ارجمند از جغرافیای شرق کشورمان است، پس، «نیشابور» را «خاوران خراسان بزرگ کهن» (در معنای غرب خراسان بزرگ) و «استان نیشابور» را «استان خراسان غربی» ایران عزیزمان می‌شناسیم. باشد تا با تاسیس استان خراسان غربی، و فراهم آمدن بسترها و زیرساخت‌ها، شاهد خدمات دوچندان نیشابور و نیشابوریان به فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی و خیزش دوباره تمدن‌آفرینی خراسان فرهنگی باشیم؛ که به تعبیر استاد محمد رضا شفیعی کدکنی و به استناد همه کتاب‌های مرتبط با تاریخ فرهنگ خراسان؛ «همه خراسانیان کنونی، نیشابوری‌اند» و هم‌دیار بزرگانی همچون عطار و خیام و فردوسی و جامی و جوینی و بیهقی و ... که همگی فرزندان خراسان بزرگ و فخر ایرانیان‌اند.

منبع: تالار جغرافیای تاریخی ایالت ابرشهر یا خراسان غربی

نیشابور؛ شهر ملی خراسان، مرکز خراسان غربی


استان خراسان غربی

شهر نیشابور، مرکز ربع نیشابور (یا استان خراسان غربی)، در طول تاریخ حیات اجتماعی خود، به عنوان «شهر مردم»، «شهر چندفرهنگی» (Multicultural) یا «شهر همبودگاه اندیشه‌ها و فرهنگ‌های گوناگون از سرتاسر گیتی»، شناخته می‌شود و به تعبیری؛ نیشابور، مهربان‌دیاری است که مردمان دیاران گوناگون و به ویژه مردمان خراسان‌زمین، روی بدان داشته‌اند. تنها، با واکاوی تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان، نشان از دانش‌مردان و دانشورزان خراسانی بسیاری توان گرفت که نیشابور را موطن گزیده و در این شهر رحل اقامت و سکونت افکنده‌اند، به عنوان نمونه در تاریخ الحاکم، بارها نام‌های بزرگوارانی را می‌بینیم که با نسبت‌نام‌هایی چون بلخی، هروی، مروزی، بخاری، سمرقندی، استوایی، ترمذی، ابیوردی، فرغانی، جوزجانی، کابلی، جنجرودی، طالقانی، ابیوردی، شاشی یا چاچی، نسوی، خجندی، جوزجانی، بغلانی، مرورودی و ... همراه گردیده است. در همین کتاب الحاکم، از اهالی دانشورز ولایت‌های ربع نیشابور که ساکن شهر نیشابور بوده‌اند نیز با نسب‌نام‌هایی چون اسفراینی، استوایی (استوا= قوچان)، طوسی، بیهقی (=سبزوار)، ابیوردی، باخرزی، بشتی (بشت= کاشمر)، بوزجانی (= حدود تربت جام)، جوینی، جنابدی (جنابد= گناباد)، خوافی، دهستانی (دهستان= منطقه‌ای در شمال بجنورد)، زوزنی (= حدود تایباد)، سرخسی، طبسی، قهستانی (= قاین و جنوب آن)، کلاتی، نوقانی، خسروجردی، مزینانی، زاوهی، آزادواری، و ... نام برده شده است. همین، خود نشانگر پیوندها، باشندگی‌ها و پیوستگی‌های ژرف خراسانیان در «شهر مردم»، نیشابور است. از این نگاه، نقش سنتی و تاریخی نیشابور در حیات اجتماعی و فرهنگی خراسان بزرگ، همان نقشی است که تهران در ایران امروز، ایفا می‌نماید؛ پس اگر تهران «شهر ملی ایران» ‌نامیده می‌شود، نیشابور را نیز باید به شایستگی، «شهر ملی خراسان» نامید.

توابع خراسان غربی (نیشابور) در دوران ساسانیان

«خراسان غربی» در اصطلاح جغرافیای تاریخی و فرهنگی به بخش غربی خراسان بزرگ گفته می‌شود. این ناحیه، خراسان کنونی ایران را در گستره پوشش خود قرار می‌دهد. «نیشابور» تقریبا در مرکز جغرافیای این ناحیه‌ گسترده قرار می‌گیرد و قرن‌ها (بویژه در دوران اوج شکوفایی خراسان و ایران بزرگ فرهنگی) مرکز حکومتی و کانون تحولات سیاسی - اجتماعی، و امروزه نیز گرانیگاه تاریخ و پایگاه هویت فرهنگی این ناحیه می‌باشد. در اینجا به معرفی جغرافیای این ناحیه در گستره ایران بزرگ دوره ساسانی می‌پردازیم. 

ایالت نیشابور یا خراسان غربی در نقشه دوران ساسانیان

عباس قدیانی در کتاب «تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانیان» با بهره‌گیری از اطلاعات جغرافیایی کتاب‌های «موسی خورنی» (مورخ معروف ارمنی در قرن پنجم میلادی)، «شهرستانهای ایران» (به زبان پهلوی)، و مجموعه کتاب‌های «مسالک و ممالک» (دوره اسلامی، در علم جغرافیا)؛ ایران در تقسیمات سیاسی دوره ساسانیان را دارای چهار بخش یا چهار پاذکس دانسته است: اپاختر (ایالت شمالی)، خراسان (ایالت شرقی)، نیمروز (ایالت جنوبی) و خوروران (ایالت غربی). ایالت خراسان یا ولایات شرقی ایران در این دوران عبارت بودند از: کومش، ورکان (گرگان)، ابرشهر (نیشابور)، مرو، هرو (هرات)، نسای میانک، تالکان (طالقان)، بژن (آبشین)، گوزگان (جوزجان)، اندراب، وست (خوست)، هروم (هماره)، سمنگان (ماوراءالنهر)، زم، پیروز نخجیر، دزین آوازک (دزآوازه)، ورچان (وروالیز)، منسان، گچک (گزه)، آسان (چهاریک)، بهل بامیک (بخل بامیان)، ترمذ، چریمنکان (صرمنجان)، شیربامیکان (شیربامیان)، دزروئین (پی‌کند)، پرکان (فرغان).
 این کتاب، توابع منطقه خراسان غربی (ابرشهر یا نیشابور) را چنین برشمرده است: «اپرشهر یا ابرشهر، همان نیشابور امروز باشد و روستاهای مهم آن از این قرار بود: ارغیجان، اسپراین، جوین، بیهک (بیهق)، باخرز، خواف، زوزن، زام (جام). حاکم این ولایت (نیشابور) لقب کنارنگ داشت.»

منبع: «تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانیان»، عباس قدیانی، تهران، انتشارات فرهنگ مکتوب، 1385، ص17-27.

خراسان غربی کجاست و شامل چه شهرستان‌هایی است؟

متون تاریخی، نشانگر پیشینه کهن و بنیادین خراسان بزرگ غربی (ربع نیشابور) در گستره خراسان بزرگ ایران‌زمین می‌باشد. گستره پهناور خراسان، در دوره اسلامی، به چهار بخش (یا ربَع) تقسیم می‌شد که شهرهای مهم این منطقه، مرکز یا کرسی هر یک از بخش‌های چهارگانه بودند. نیشابور، در تقسیمات جغرافیایی خراسان بزرگ همواره به عنوان یک ربع بزرگ، از اهمیت زیادی برخوردار بود.(1) و مرکز این ربع، شهر نیشابور؛ تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی باقی مانده‌است.(2) در اوایل دوره اسلامی و در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.(3) احمد بلاذری (قرن۲و۳ قمری)، خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و می‌گوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.(4)

گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نام‌های دیگر «نیشابور» می‌باشند.(5) ابن فقیه (قرن ۳ هـ. ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین کرده‌است: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس -که اسم توس، تابران است- می‌باشد.(6)


منابع:

  1. 1. امیر اکبری. قلمرو طاهریان و اهمیت شهرهای اربعه خراسان. .پژوهشنامه تاریخ، ش. شماره ١٩ (دوره ٥، تابستان ١٣٨٩): ص٢٨.
  2. 2. محمدباقر حسینی. عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته. . مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، ش. شماره ۱۱۸و ۱۱۹ (پاییز و زمستان ۱۳۷۶): ص٤٢٩.
  3. 3. ابی‌جعفر محمد بن جریر الطبری. تاریخ الامم و الملوک. بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ١٩٨٣م. ج٥، ص٢٢٤.
  4. 4.  احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، ١٩٠٦م. ص٣١٣.
  5. 5. شهاب‌الدین أبی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی.معجم البلدان. بیروت: دار احیاء الثراث العربی، ١٩٧٩م. ٣٣١.
  6. 6. ابی‌عبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی. البلدان. بیروت: عالم الکتب، ١٩٩٦م. ٦١٥.

توانمندی بالای ارتباطی نیشابور در طرح استان خراسان غربی

شهر نیشابور، با قرار گرفتن در «مرکز جغرافیایی و هندسی خراسان معاصر ایران» (بخش غربی خراسان بزرگ تاریخی و فرهنگی)، از کهن‌ترین دوران‌ها به عنوان کانون جغرافیایی و ارتباطی این منطقه وسیع شمال شرق کشور، عمل می‌نموده است. در نقشه‌های قدیم که مربوط به قرن‌های پیشین است راه‌های اصلی این منطقه که از نیشابور به مرو، نسا، جرجان، ری، یزد، کرمان، سیستان و هرات می‌رفته، شاخص و گویا می‌باشند. 

موقعیت جغرافیایی مرکزیت نیشابور در خراسان روزگار معاصر نیز، این شهر را در «مرکزیت ارتباطی منطقه‌ای» قرار داده که شهرهای عمده شمال شرق کشور، بویژه مشهد، فریمان، تربت جام، تربت حیدریه، کاشمر، گناباد، سبزوار، اسفراین، قوچان و ... برای ارتباط با یکدیگر (بویژه در ارتباط با شهرهای مقابل) باید از منطقه نیشابور بگذرند. بنابراین در صورتی که قرار بر تشکیل استانی جدید در خراسان باشد. نیشابور بهترین مرکز به لحاظ ارتباطی (جاده - بزرگراه - راه‎آهن) خواهد بود که خواهد توانست تمام شهرهای خراسان کنونی و بویژه نیمه‌غربی خراسان را با فاصله تقریبا یکسان پوشش دهد. و با این شرایط کاملا «اقتصادی، کمترین هزینه» برای تاسیس یک استان واحد، لازم است. 

برداشت از: 

خراسان غربی (West Khorasam)